سيرم از زندگی و از همه كس دلگيرم
آخر از اين همه دلگيری و غم میميرم
پرم از رنج و شكستن، دل خوش سيری چند ؟
ديگر از آمد و رفت نفسم هم سيرم
هر كه آمد، دل تنهای مرا زخمی كرد
بی سبب نيست كه روی از همه كس می گيرم
تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها
اينچنين كرده در آيينه ی هستي پيرم
بس كه تنهايم و بی همنفس و بی همراه
روزگاريست كه چون سايه ی بی تصويرم
دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند
ديگر از دست دلم هم به خدا دلگيرم...
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در جمعه 20 خرداد 1390برچسب:, ساعت 14:53 توسط Fah| نظر بدهيد
|